خاطرات و سختی هاش 2

سلام مجدد

بی مقدمه و یه کله میریم سر ادامه ی درسو مدرسه


کلاس چهارم

دیگه تو مدرسه جدید همه کامیارو میشناختن و همه ی معلما سر بودن من تو کلاسشون دعوا میکردن

که انگار خانم عباسی از همه قدرتش بیشتر بود

شاید یکی از بهترین دوران دبستانم همون سال چهارم ابتدایی بود

واقعا واسم هیچی کم نداشت

فقط تنها مشکلش این بود که گاهی اوقات دخترشو که همسن ما بود می  آورد سر کلاس

که بچه های بی جنبه ی اون زمون کلی حرف واسه من در آوردن

که البته مهم نبود

تو اون سال یه همایش زلزله هم برگزار شد که از کلاس ما فقط من توش شرکت داشتم


کلاس پنجم

خانم فرامرزی معلممون بود

دیگه بزرگ شده بودیم و یه جور دیگه به قضایا نگاه میکردیم

اگر تا دیروز از سر زور و نمره درس میخوندم دیگه سال پنجم هدفم شده بود قبولی تو مدرسه تیزهوشان یا نمونه دولتی

با کمک معلم و همت خودم تونستم تو مدرسه نمونه دولتی قبول شم

اون سال روز معلمش واقعا خوب بود

بچه ها از همون اولش کلاسو تعطیل کردن و نذاشتن معلممون بیاد سر کلاس

الان میگید خوب این چه روز معلمی بوده

الان میگم

همه ی میزهارو کنار دیوار گذاشتیم و بچه ها چیزایی که از خونه آورده بودنو دونه دونه در آوردن

یکی ضبط خونشونو آورده بود،یکی وسایل تزیین،یکی تخم مرغ که توش کاغذ رنگی پر کرده بود و ...

خلاصه زنگ سوم بچه ها رفتن خانم فرامرزی رو آوردنش کلاس

بنده خدا کف کرده بود

عجب جشنی شد

بزن برقص بکوب،شلوغ باری!!(خوبه دختر نبودیم)!!

آخرشم مجبور شدیم آشغالهای تخم مرغ و محتویات درونشو خودمون دونه دونه با دست جمع کردیم که درس عبرت بشه واسه سایرین که مدرسه جای بزن و برقص نیس


و بالاخره مقطع ابتدایی و همه ی خاطرات تلخ و شیرینش تموم شد


اول راهنمایی:

همیشه تغییر مقطع با درس همراهه

آدم نمیدونه چی میشه؟کجا میره؟دوستاش کجان؟

ولی من تجربه سال سومم کمک کرد که راحت تر باشم

مدرسه نمونه دولتی بود و من خیالم از بابت معلمای خوبش راحت بود

میموندن دوستام که خداروشکر غریب نبودم

حدود 30 تا از بچه های دبستان تو این مدرسه قبول شده بودن

معلمامون

(آقا رو فاکتور میگیرم)

علوم:غفوری

ریاضی:دوست محمدی

جغرافی،اجتماعی:آخوند

ادبیات:تفعلی

زبان فوق برنامه:سلیمانی

همینارو یادم مونده!!

با آقای غفوری که دورانی داشتیم

همین الان هم اگه ببینتم فرار میکنه

معلم آزاری رو دیگه تو این یه مورد به کمال رسوندم

رو بمون داده بود من هم بُل گرفته بودم دیگه مگه میتونست منو سر کلاس بنشونه

17بار منو به دفتر مدرسه معرفی کرد ولی هربار با پاچه خواری بخشیده میشدم

گفتم پاچه خواری یاد سریال نقطه چین افتادم

اون سالها سال پخش نقطه چین بود که خداییش ما هم بی جنبه بودیم دیگه سر کلاس غفوری کم نذاشتیم

کلاس آقای دوست محمدی هم که ته کلاس بود

اصلا اون باعث ش که به ریاضی علاقه مند بشم واقعا  دوسش داشتم

ایشالا همه معلمام هرجا که هستن سلامت باشن


فک کنم پست طولانی ای شد

دیگه به بزرگی خودتون ببخشید



نظرات 4 + ارسال نظر
گل گیسو پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 18:36 http://gol-gisoo.blogsky.com

سلام
به به انگار حسابی درسخون بودینا
چه خوب که انقدر جزء به جزء یادتونه
معلم آزاری رو که من هم توش استاد بودم
الان هم بعضی از شاگردا که اذیت میکنن میگم از نفرین معلم هامه

سلام
یه دور از جونی،چیزی!!!
بوووودم الان دیگه ترک کردم
حافظه ام تو اینجور مسائل واقعا قویه،فقط نمیدونم چرا این درسارو یادم نمیمونه!!
به به، به سلامتی!!کیو اذیت میکردی حالا؟؟
ببخشیدا ولی حقتونه!!!
بالاخره دانش آموز هم باید یه جوری انرژیشو تخلیه کنه

ما(ریحانه) پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 22:33 http://ghahvespreso.persianblog.ir

سلام.. درسخونی و شیطونی یکی از خصیصه های دانش آموزان پسر می باشد.. اینو از دانشگاه فهمیدم که از هر ۱۷ جلسه فقط ۳ جلسه رو می اومدن و اون ۳ جلسه هم اونقدر شلوغ میکردند که استاد می انداختشون بیرون و بعد آخر ترم همه نمره های بالای ۱۸ مال این آقایون بود.. آی حرص میخوردیم.. آی حرص می خوردیم...

سلام
برعکسشو میتونی تو دانشگاه ما ببینی!!
دخترا همون 3 جلسه هم نمیان ولی نمرشونو میگیرن!!
در این جور مواقع ما حرص نمیخوریم
به استاد فحش رکیک میدیم!!

غزل جمعه 22 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 20:54

خیلی خوبه که همه چیز انقدر دقیق یادته..
من خاطرات دبستانم کاملآ از ذهنم پاک شده..
خیلی قشنگ بود ..
خدا کنه تو دانشگاه هم درس خون باشید که احتمالآ هستی.. از بچه گی که بودی..
موفق باشید..

بچگیهام بهتر یادمه
کلا مقطع تحصیلم با عشق به درس و مدرسه رابطه عکس داره
مرسی چشات قشنگ میبینه
این یکی خیلی خنده دار بود
گاماس گاماس میریم جلو به دانشگاه که رسیدم کارناممو میذارم که بفهمی درسخون کیه

مرسی شما هم موفق باشید

وروجک یکشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 23:53 http://jighestan.blogfa.com

خوبه میگی فارسی نمی تونی روون تایپ کنی انققققققققققد مینویسی اگه راحت می نوشتی فکنم دهن مهن ما سرویس بود
در کل خسته نباشی فکنم بعد هر پستی که می نویسی باید یه دوش اب گرم بگیری که از کت و کول نیفتی
حالا میریم سر پستت منم دوست دارم از خاطرات بنویسم اما بخاطر این طولانی شدناش نمی نویسم هم من ..ون نوشتن ندارم نه کسی الان ..ون خوندنشو
ولی به زودی یه پست خاطره می نویسم کر کر خنده

چیکار کنیم دیگه
3روز وقت میذاریم یه پست اینجوری مینویسیم
البته بگما تو این یه مورد انگار خودمو دست کم گرفنه بودم
خیلی هم سرعتم خوبه

منتظر پست کرکر خنده ی شما هم هستیم!!:D

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد